صلح و توسعه: پایههای دولتداری
صلح، وضعیتی است که در آن اختلافات و نزاعات بین دو یا چند طرف کنار گذاشته میشوند. وقوع صلح معمولاً به معنای پایان دادن به جنگ، توافق و قرارداد کردن برای حل مسائل یا کاهش تنشها است. این فرآیند میتواند به صورت داوطلبانه (به طور مثال، از طریق مذاکرات و توافق) یا اجباری (به طور مثال، از طریق تسلیم شدن در برابر قدرت بیشتر) اتفاق بیفتد. صلح میتواند به عنوان یک وضعیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یا حتی روانشناختی تعریف شود.
صلح، واقعیتی است که به رفاه بشر هدایت میکند، و اساسات ترقی و بهترین راه برای انکشافات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورها است. همچنین، صلح میتواند محور اصلی و نیروی آرامش و احساس امنیت کلی جوامع باشد. صلح به معنای آشتی است، گرفته شده با سلم، تراضی میان متنازعین، سازش مقابل حرب و جنگ. این پدیده میان اندیشهها و افکار مختلف افراد یک جامعه پل ارتباطی شده در دایرهٔ عدم تقابل میان انسانها قرار میگیرد و موجب آرامش فکری و روانی افراد یک جامعه میشود.
اندیشه بر آن است که راههای موثر برای صلح در توسعه پایدار در دولتداری و تبادل افکار در فضای وحدت واقعی موجب عظمت و عزت کشورها شود. صلح، برای حیات جوامع، مهم، مفید و باعث انکشاف همه در بخشهای مختلف زندگی مردمان آن میشود. اما چاره و عامل دیگری که جامعه انسانی و حکومت سازی را به سوی ترقی متوازن و همفکری مسالمتآمیز هدایت میکند، باید خلق شود.
زمانی که خشونت و جنگ مشاهده شود، این داروی موثر در مقابل مکروب عامل جنگ عمل کند واقع میشود. خود راضیت، عصبانیت یا تعصب، موجب دیگر است، که نظر به مطالعه از افراد یک جامعه، این مرض در هر فرد در تقابل نژادی، قومی، زبانی، و تعصب داشته باعث شده در هر دوره زندگی از آنها صادر شود.
و خود را از دیگران بالا تر بشمارند، این مرض خطرناک بدبختانه در وجود کشورهای فقیر و جنگزده ریشه عمیق دارد. پس عامل اصلی جنگ و خونریزی در یک جامعه انسانی، اولین علت آن تضاد تفکر و اندیشههای مختلف میان افراد یک جامعه است.
در هر جامعه، فاکتورهایی وجود دارند که عامل ضد پدیدهٔ خوب یا بد هستند. اگر صلح پدیدهٔ خوب و جنگ پدیدهٔ بد پنداشته شود، میتواند موجبات تقویت و تضعیف این دو پدیده را داشته باشد. در جامعه ما، افغانستان، یگانهٔ عامل جنگ و خونریزی، نداشتن حکومتهای مقتدر و عدم اعتماد فکری به عدالت اجتماعی بین افراد جامعه ما است.
و این دو مولفه که از عدم کمسوادی و مشکلات عدیده اجتماعی باعث بیش از چهل سال جنگ در افغانستان شده است. اکنون شرایط آماده شده است تا صلح با اقتدار ملی نصیب مردم کشور شود. تنها راه رسیدن به این هدف یکدیگر پذیری فکری و احترام گذاشتن به رای مردم و وحدت نظر اندیشههای مختلف به مصلحت ملی است.
تجارب نشان دادهاند که خون به خون شسته نمیشود و زخم به زخمزدن التیام نمییابد. برای ما لازم است با همدیگر پذیری از حقوقی که قانون بر ما داده است و برای رسیدن به خواستههای حق محور خویش دقیق بر منافع کلان کشور و مردم خود فکر کنیم.
همه میدانیم که افغانستان کشورما در شرایط اساس و بحرانی خاص قرار دارد و این ما هستیم که با سنجش دقیق وضعیت و توجه به چهار دهه گذشته و پیآمدهای آن به عمل اقدام کنیم تا موجب وقار ملی و صلح و رفاه همیشهگی به کشور ما بشود.
یعنی شما به هدف و برنامهها رای بدهید! نه به قوم، نه سمت، زبان و حزب. ما باید در یک همگرایی و اتفاق نظر گام برداشته به سوی ملت شدن و صلح با عزت و دوامدار برسیدیم. این کار امکانپذیر نیست جز اینکه چیزی را از دست بدهیم و آن خودخواهی منیبت و منافع شخصی است که این کار از خودگذری و اعتماد به نفس را از ما میطلبد.
این خودگذری، اندیشیدن به منافع ملی و عامه در برابر منافع شخصی و فردی است. پس ما باید تفکیک کنیم که کدام از این تیمها و شخصیتها فقط به منافع ملی و دولتسازی فکر میکنند. عمیقاً آنها را سبک و سنگین کرده، و انتخاب مسئولیتپذیر داشته باشیم.
یعنی زیربنای توسعه پایههای دولتداری و تثبیت هویت ملی اشتراکات اجتماعی مردم بوده، و یک وجیبهٔ اخلاقی هر فرد از اتباع کشورمیباشد. تشخیص حکومت مناسب به خواستههای تان واضح و اشکار بوده میتواند، یعنی حق داده نمیشود، حق را باید گرفت. این حق ما است که بدانیم حکومت که بر ما حاکم است قدرت دولتی را چی میپندارند. آیا قدرت دولتی رسیدن به خواستههای نفسانی، تباری، یا زبانی در مقابل دیگران است؟ یا برعکس، باید در رفتار، کردار و گفتار حاکمان خوده به مثابهٔ آینه تمام نمای ملت شریف افغانستان آینده صلحآمیز و رفاهسرتاسری در زندگی تبلور بیابد.
پس ما در سدد ساختن یک حکومت مردممحور باشیم، نه اینکه بخاطر منافع شخصی امروزه سرنوشت نسلهای آینده خود را به قمار بزنیم. این است و مسئولیت هریک از اتباع افغانستان امروز. و این را هم باید بگویم که بدبختیهای کنونی کشور از کوتاهفکری در مقابل تحول جامعه همگام با جهان بوده که در صد سال اخیر یا فریب استخبارات منطقه و جهان را خوردهایم یا فقط بر منافع شخصی قومی، گروهی، و تباری خود تمرکز و تفکر داشتهایم.
چیزی به نام وجیبه ملی و شراکت عامهٔ مردم در قوانین اجتماعی تعریف میکنند. که توجه نداشتن به این ارزش موجب شد چه در عصر جهاد چه در زمان مقاومت و چه در بیست سال اخیر، این مردم و نسل امروز است که میراث جنگ و بدبختی را به دوش کشیده، تعاون این اندیشه غیرملی را با خون خود میپردازد.
پس در شرایط فعلی کشور، نیاز است که ما به نسل حال و آیندهمان فکر کنیم، و در اتحاد و همدیگر پذیری هموطنان خود را حمایت و پشتیبانی کنیم که حکومت داری بر اراده مردم تعهد شان باشد، نه حکومت بازی یا حکومت مصلحتگرا در محور منافع شخصی، فردی، و حزبی آنها. شاید بگوید که مصلحت خوب است و خداوند انسانها را به مصلحت دعوت میکند. در این صورت، باید مشخص شود که سهمدار این مصلحت چند فیصد عام مردم افغانستان است و حکومت که از تمام مردم کشور نمایندهگی میکنند وظیفهٔ اش در این جا چیست؟
اینجاست که حکومت مردم به اراده مردم ضرورت اش احساس میشود، و حکومت مردمی به اداری میتوان گفت که از راس تا قاعده اش متعهد به اقتدار ملی و جوابگو به ارزشهای اعتقادی مردم خود بوده باشد. و بداند حکومتداری مسئولیت است، نه مصونیت و قدرتطلبی یا اینکه مردم را نوکر و خود را ارباب و مالک مردم بداند. اینجاست که با تشخیص دقیق ما میتوانیم در داشتن حکومت مردمسالار و قاطع، شاهد اجرای یکسان قانون اساسی بالای تمام شهروندان کشور بدون استثنا بوده، و در تشکیل توسعه پایههای دولتداری اشتراک نموده وظیفهٔ دینی و ملی خود را ادا نمایم.
پس به پیش بسوی تکمیل کارهای با قیمت برای افغانستان آزاد، آباد، و مقتدر با رای و خواست ملت، چه در داخل افغانستان و چه در خارج افغانستان!
و من الله توفیق.
نوشته از دکتر مجیب الله ملکزاده، تحلیلگر مسایل سیاسی در روابط بینالملل.